فروشگاه تجارت حلال
فروشگاه هایپرثنا
سایت آپلود2
غریب مادر (شعر آیینی)
سایت هیئت های خراسان رضوی (لیست هیئت ها)
ساخت اسلایدمتحرک
وب سایت تکدید(شعر)
وب سایت شعر(مجتبی دسترنج)
وب سایت یاس کبود
معاونت حقوقی مجلس( کتابخانه)
دانلودنوحه
پایگاه تخصصی اهل بیت
ديوان شعر اهل بيت ع
وب باشگاه شعرآئینی
وب سایت توصیه های اخلاقی و..
وب سایت یامرتضی علی (ع)
وب سایت شوریده (دانلودنوحه)
در گذرگاه زمان
عطش روضه
وب سایت تقاطع
وب سایت زندگینامه مشاهیرواشخاص معروف و..
وب سایت اسلامیه
وب سایت بینات
علوم غریبه و...
شگفتی های قرآنی
وب سایت حکایات وحکمت
وبلاگهای منتخب درمیهن بلاگ
وبلاک هیئت محبان الزینب(س) جاده سیمان
سامانه ارسال پیام رایگان(پرند)
سامانه ارسال پیام رایگان(گیل پیامک)
سامانه ارسال پیام رایگان(پارسه)
سامانه ارسال پیام رایگان2
سامانه ارسال پیام رایگان
وب سایت های ارئه دهنده بنررایگان
ساخت بنر رایگان
سایت بعثه مقام معظم رهبری خراسان
سایت دانشگاه علمی کاربردی شهرداریهای خراسان
پایگاه مداح اهل بیت علیمی
پایگاه شخصی حاج مهدی اکبری
پایگاه شخصی حاج محمودکریمی
مرکز تنظیم آثارآیت ا... بهجت
سایت آیت ا... حکیم
سایت آیت ا... مدرسی
سایت بنیاداسلامی آیت ا... خویی
سایت آیت ا... وحیدخراسانی
سایت آیت ا...میرزاجوادتبریزی
مجمع احیای غدیر شهرستان ساری
پایگاه تخصصی اشعار اهل بیت
سازمان بسیج مداحان همدان
هئیت محبان الزهرا(س)بسیج بیشه سر
هیئت رزمندگان اسلام
پایگاه سادات
بانک اطلاعات شهرمشهد مقدش
هیأت مذهبی باب الحسین(علیه السلام)مشهد
هیئت حیدر کرار - مشهد مقدس
هیئت متحده غمزدگان حضرت رقیه (س) مشهد
پایگاه اطلاع رسانی جلسات هیئت های مذهبی
هیئت مکتب الحسین(ع) اصفهان
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت محمل (اشعارمذهبی)
وب سایت شخصی شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان میهن
مداحی وشعر
مشق هیئت (اشعارمذهبی )
وب سایت صلوات آنلاین
هیئت قمربنی هاشم
مسکین باخرزی
وب سایت عمیت عین لاتراک
هیئت کف العباس (ع)رودسر
پایگاه تخصص مدح
ازدحام گودال (شعر)
فریادالعطش (شعر)
وبلاک شعرشاعر(شعر)
وبلاک سهیل عرب(قاسم بن الحسن(ع))
وبلاک غمخانه رباب (س)
لیست کامل سایت های خبری ، روزنامه ها و خبرگزاری های فارسی
پایگاه های اطلاع رسانی و روزنامه های کشور
فهرست روزنامه های ايران
وبلاک باب الحرم جدید(شعر)
وبلاک کربلا
شعر
وبلاگ رضیع الحسین(ع)
اوج پرواز
مداحین اشعار
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت سادات
رئوف اهل بیت (شعر)
هیئت انصارالرضاع(مشهد)
هئیت جنت العباس اصفهان
وبلاک خادمین حسین بن علی آبدانان
سایت هیئت های تهران
سایت حسینیه (نوحه )شعر
سایت باب الحرم (جدید)
بزم اشک (شعرمداحی)
سایت فاطمه(س)
سایت قائمیه اصفهان(دانلودنرم افزار)
بانک اشعارمذهبی2
مادحین (اشعارمذهبی)
دینی(اشعار)
اشعار(یاحسین)
سایت اشعارمذهبی
سایت مداحی (متن اشعارمذهبی)
خیمه دلسوختگان
سایت حرم شاه
بانک اشعارمذهبی
2- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
1- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
پخش زنده حرم حضرت عباس(ع)
پخش زنده حرم امام رضا (ع)
پخش زنده ومستقیم حرم امام حسین (ع)
سایت امام 8
سایت معراج
سایت باب الحرم
بعثه مقام معظم رهبری (خراسان رضوی)
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60
کیستم من شاهکارخلفت وهستی آفرینم
اولین مردجهانی بعدختم المرسلینم
درامورخلق عالم کارپرداز خدایم
اولین مظلوم عالم من علی (ع)مرتضایم
****
خداراهیچ می دانی ولی کیست
علی 0ع)هست وکسی غیراز علی 0ع)نیست
علی(ع)آئینه حسن جمیل است
کمین شاگرددرسش جبرئیل است
علی(ع)بانی خلق نه فلک بود
نمک دان الهی رانمک بود
علی (ع)همگام معراج نبی (ص)بود
پذیرائی احمد(ص)باعلی (ع) بود
روز اول که مادرزادم
چشم خودرابه جهان نگشادم
نه خبراز کم وازبیشم بود
نه مراداغ دل ریشم بود
آنکه چون شاه مرابرسربود
همه جاوهمه کس مادربود
تاکه قنداقه من رابرداشت
شهدپستان به دهانم بگذاشت
باده از خم غدیرم می داد
یاعلی(ع)می گفت وشیرم می داد
اشعارشب اول ماه محرم(مسلم بن عقیل(ع)سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
شب اول (مسلم(ع))
اشعارمسلم بن عقیل(ع)
شکرلله بازمن میهمان محرمم نوکر درگه پادشاه عالمم
خون دل خوردم تاامروزکه مشکی پوشم بارعشقش تاابدمی کشم بردوشم
شدمحرم ماه زینب،ماه خون انا لله و انا الیه راجعون
پرچم وبیرق وروضه هیئت گریه هاواشک های مردی درغربت
درحسینیه ها شدعلم برپا عشق مولاتاابددردلم هرجا
عشق مولاست که باز قصه دارم می کند قصه زینب(س)وکودکان بی قرارم می کند
درمحرم بودکه ما آدم شدیم نوکردرگه شاه دو عالم شدیم
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
****
امیدحسینم که عازم راهی خطیرم
منتخب دست اربابم به عنوان سفیرم
نامه دادندکوفیان برای توبیا
بیاکه جان راکنیم فدای توبیا
رسیدم به کوفه ومیان ازدحام مردم
به شوق دین حسین(ع)گشته ام گم
آنانکه مارابه این شهردعوت کردند
همگی آن روزبامن بیعت کردند
ولی افسوس مردم این دیاربی وفایند
همگی اهل دروغ ومکروریایند
به وقت نماز مغرب درموج ازدحام
رفتندومهلت ندادندنمازم شودتمام
اینان که اجابت کردندبیعتم
برای یک شب نکرد ند دعوتم
کوچه گردم ومیان کوچه ها می گویم
ای نسیم پیامم برسان به پسرعمویم
بگو که مردم کوفه وفاندارندنیا
ازشماومادرت حیاندارندنیا
هرکه دیدم مشغول کاریست درشهر
هی بهم می گویند نیزه سازیدبیشتر
دختران سنگ هارامی بردندپشت بام
پسران نیزه می سازندباشوق تمام
پیرمردهامشغول تیزکردن شمشیر
پیرزن هامشغول ساختن تیر
عده ای دارندباشورو حال
برسرراهت می کنندگودال
خبریست دراین شهرکوفه میا
دلشوره هایم شده بیشترکوفه میار
به فدایت کودکانم ،فرزندان خواهرت
اگرمی توانی نیاور همره خوداصغرت
مردم این شهرحیاندارندنیا
به عهدوپیمان خودوفاندارندمیار
میاکوفه که اکبر(ع) نوجوان است
علی اصغرت(ع)شیرین زبان است
میاکوفه که زینب(س) خارگردد
اسیرفرقه کفار گردد
میان کوچه های تنگ وتاریک
غروب عمرمسلم گشته نزدیک
به وقت نماز همه پشت سرم
ولی بعداز آن کسی نبوددوروبرم
به جرم اینکه یارپسر زهرایم(س)
بسته اند باطباب دستهایم
زدارالعماره می بینم سیاهی لشکرت
به گوش من می رسدگریه اصغرت(ع)
به جزطوعه درین شهرمردی نبود
تنهااگرمرامی کشتنددردی نبود
این مردمی که من کردم ملاقات
به دختران خویش می دادندوعده سوغات
بارانی از اشک می بارم به روی دارالعماره
میان قتله گاهم به راهت می کنم نظاره
میابه کوفه که سفیرت تنهاست
از دورقامت رشیدعلمدارت پیداست
این مردمی که من دیدم خناس هستند
یتیمانش نمک نشناس هستند
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
****(سینه زنی –تک )
مسلم (ع)
سفیرحسینم(ع)-غریب وتنها
میون این شهر- اسیرغم ها
مردم کوفه –نامردوپستند
حسین(ع)میاکه-عهدوشکتند
تالحظه آخرمی گم (میابه کوفه 2)
ای امیر لشکرمی گم (میابه کوفه2)
ای امیر لشکرمی گم(میابه کوفه2)
برای اصغر(ع)می گم(میابه کوفه2)
برای خواهرمی گم (میابه کوفه 2)
میابه کوفه4
به غیرطوعه – یاری ندارم
به غیرگریه – کاری ندارم
میان کوچه –تشنه آبم
یادتوارباب-گرفته خوابم
می بینم که غریب وتنهائی(میابه کوفه2)
توقتلگه کنارزهرائی(س) (میابه کوفه2)
خواب می بینم رونیزهائی (میابه کوفه2)
میابه کوفه4
ببرپیامم – نسیم صحرا
رسان به دست- حسین(ع)زهرا(س)
بگوکه ازاین-دیارحذرکن
هرجابه غیراز-کوفه سفرکن
منتظرندباتیغ وخنجر(میابه کوفه2)
وفاندارند مردم این شهر(میابه کوفه2)
به عهدشون وفانکردند(میابه کوفه2)
از پیمبر(ص)حیانکردند(میابه کوفه2)
میابه کوفه4
دارالعماره –شدقتلگاهم
تادم آخر- من چشم به راهم
نیاکه جونم-رسیده برلب
تمام قصه م- برای زینب(س)
از کوفه تو خبرنداری(میابه کوفه2)
رقیه(س)رو باخودنیاری(میابه کوفه2)
ششماهه روباخودنیاری (میابه کوفه2)
میابه کوفه
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
****(شعرسینه زنی سنگین)
سینه زنی سنگین مسلم(ع)
کوفه میا کوفه میا-4
ای شاه کل عالمین-ارباب من مولاحسین(ع)
توروبجان مرتضا(ع)-کوفه میاکوفه میا
توشهرکوفه همگی بیعت شکستند
برای جنگ باشمامنتظرهستند
این مردمی که من دیدم حیاندارند
عهدشون وشکستن وخیلی پستند
کوفه میا کوفه میا-4
توروبخاطرزینب(س)-ازکوفیان حذرنما
بجانب دیگه بور-حذرازین سفرنما
سفیرتو ،توشهرکوفه تنهاست
توکوچه ها ذکرلبش یازهراست (س)
به روی دارالعماره می گم من
کوفه میا،کوفی بی شرم وحیاست
کوفه میا کوفه میا-4
منم آقااسیرتو-پابندم ومن گیرتو
میابه کوفه ای حسین(ع) – تنهاشده سفیرتو
به روی دارالعماره بی سرشدم
افتادم وچوغنچه ای پرپرشدم
میان کوچه های غمبار کوفه
برس به دادم که بی یاورشدم
کوفه میا کوفه میا-4
تواین چندروزه آقاجان-دلم شده براتوتنگ
کوفه میاکوفه میا-جمع کردندآقاخیلی سنگ
این کوفیان بددهنند-بمامی گن چه ناسزا
توروبجان فاطمه(س) کوفه میاکوفه میا
هرکی رودیدم آقاجون به من می داددشنام
یه عده ای سنگ می زدندبه سمتم ازپشت بام
به عهدشون وفانکردند مردم کوفه
کوفه نیااینه حسین(ع)ذکرلب من مدام
کوفه میا کوفه میا-4
عمریه توزینبیون(س)-می خونم که ای آقاجون
توروبجان مادرت-به کربلامون برسون
دارم می میرم ندیدم-حریم باصفای تو
میشه ببینم رسیدم-یه روزبه کربلای تو
تابه ابدهستم آقا من زیردین
فقط می گم ارباب من هست حسین(ع)
میشه یک باربارفقاسینه زنم
توکربلامیون بین الحر مین
کوفه میا کوفه میا-
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
****(شعرسینه زنی شور)
سینه زنی شور(مسلم (ع))
میابه کوفه پسرعمو-نقشه کشیده برات عدو
خنجراشون وتیزکردند- برا بردیدن گلو
کوفه –دیارمحنت
کوفه – سرتاسرغربت
کوفه-ای بی محبت
کوفه – طلوع غم هاست
کوفه –مردی که تنهاست
کوفه – به فکرآقاست
کوفه نیا(حسین جان 3)
کوفی وفا(ندارد 3)
کوفی بی مروت(مروت3)
شرم وحیا(ندارد3)
کوفه نیاحسین (ع)حان4
هرکی رودیدم تواین شهر
جمع کرده نیزه بیشتر
اگه میشه نیار تو
باخودعلی اصغر(ع)
کوفه – دیارغربت
کوفه- شکسته حرمت
کوفه –ای بی مروت
کوفه-وفانداره
کوفه –حیانداره
کوفه-صفانداره
کوفه نیا(حسین جان 3)
کوفی وفا(ندارد 3)
کوفی بی مروت(مروت3)
شرم وحیا(ندارد3)
کوفه نیاحسین (ع)حان4
اینان همانان که-آتیش به خانه زدن
پیش بابات مادرتو-باتازیانه زدن
کوفه – غربت می باره
کوفه –حیانداره
کوفه – صفانداره
کوفه –شمشیرخنجر
کوفه-امام بی سر
کوفه-گریه اصغر(ع)
کوفه نیا(حسین جان 3)
کوفی وفا(ندارد 3)
کوفی بی مروت(مروت3)
شرم وحیا(ندارد3)
کوفه نیاحسین (ع)حان4
تشنه بودم ندادندآبم
ازقصه تومن کبابم
روی دارالعماره آقا
دائم فکرطفل ربابم
کوفه –شده خنجر
کوفه –نیاری اصغر(ع)
که او-می گرده بی سر
کوفه نیا(حسین جان 3)
کوفی وفا(ندارد 3)
کوفی بی مروت(مروت3)
شرم وحیا(ندارد3)
کوفه نیاحسین (ع)حان4
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان(میهن)
اشعارمسلم بن عقیل(ع)
شکرلله بازمن میهمان محرمم نوکر درگه پادشاه عالمم
خون دل خوردم تاامروزکه مشکی پوشم بارعشقش تاابدمی کشم بردوشم
شدمحرم ماه زینب،ماه خون انا لله و انا الیه راجعون
پرچم وبیرق وروضه هیئت گریه هاواشک های مردی درغربت
درحسینیه ها شدعلم برپا عشق مولاتاابددردلم هرجا
عشق مولاست که باز قصه دارم می کند قصه زینب(س)وکودکان بی قرارم می کند
درمحرم بودکه ما آدم شدیم نوکردرگه شاه دو عالم شدیم
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان (ع)
عاشق ولایت دلشاده میلاد زینتُ العباده
اینکه تو گهواره خوابیده پسر حضرت جواده
دم به دم با سُرور و شادی
می زنم از شَعف فریادی
مولانا یا امام هادی(ع)
بر عالم تو قبله ی رازی اربابی و بنده نوازی
جامعه ی کبیرت آقا کلاس درس انسان سازی
عادتِت جوده و احسانه
سجیّت کرم و غفرانه
حرف تو نوری از قرآنه
مولانا یا امام هادی(ع)
منم اون کبوتر که شما بهش دادی بال و پر آقا
دوست دارم آقا از سامرا بزنم پر تا کرببلا
دوست دارم هل اتایی باشم
گدای سامرایی باشم
لاله ی کربلایی باشم
یا مولا یا ابا عبدالله...
جان منِ عاصی و هر متقّی
به قربان تو یا علی النقّی
این بُوَد ذکر دلِ نوکرانت
لعنت خلق و حق بر دشمنانت
نامِ زیبایت نور سجودم
ولایت تو بود و نبودم
به قربانت یا امام هادی(ع)
دل مدیحه خوان امام هادی
سائلِ احسانِ امام هادی
دلها در طواف کعبه ی کویت
خورشید هدایت جلوه ی رویت
ما مسلمانِ مذهبِ توایم
فداییانِ مکتب توایم
به قربانت یا امام هادی(ع)
ای سامرای تو بهشت دلها
سرشته مهر تو در آب و گِلها
ای چراغِ ایمان یبن فاطمه(س)
عادتکَ الاحسان یبن فاطمه(س)
ای آیه های انّا اَعطینا
یا ولی الله،اُنظر اِلینا
به قربانت یا امام هادی(ع)
دل زهرا(س) و علی پر از شادی شد
که شب تولّد حضرت هادی شد
آیینه ی لطف خدا اومد خورشید شهر سامرا اومد
فرشته ها خبر میدن امشب که نوه امام رضا اومد
از بس زیبایی عشق دنیایی
به به هم اسمِ مولایی
آقام یا ابن الرضا(ع)
با محبت علی تو دلِت جا داریم
زیارت جامعه رو از تو مولا داریم
هر کسی نوکرت شد آقا شد
برات سامرامون امضا شد
امام رضا عیدی میده امشب
که جواد الائمّه بابا شد
از بس زیبایی عشق دنیایی
به به هم اسم مولایی
آقام یا ابن الرضا(ع)
اگه بمب گذاری شه تو ضریحت همیشه
به خدا از زائرات یه نفر کم نمیشه
اگه دلم دوباره بی تابه تو باده ی تو مستیِ نابه
ضریح شش گوشه ی تو مثلِ ضریح شش گوشه ی اربابه
از بس زیبایی عشق دنیایی به به هم اسم مولایی...
آقام یا ابن الرضا(ع)
کیستم من مظهر کل صفات کبریایم
هادی اهل زمینم رهبر خلق سمایم
آفتاب ملک جان در شهر سُرِ مَن رَآیم
جدّ مهدی، زاده ی پاک علیّ مرتضایم
هادی آل محمد شمع جمع اولیایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
من علی چارم از نسل امیرالمؤمنینم
هل اتایم، کوثرم، طاها و قدر و یاء و سینم
گرچه بی یار و معینم خلق را یار و معینم
آسمانی اختر برج ولایت در زمینم
شهریار ملک دینم انس و جان را مقتدایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
دومین ابن الرضا از آل پیغمبر منم من
شیعه ی اثنی عشر را هادی و رهبر منم من
نام نیکویم علی، بابِ حسن پرور منم من
منجی خلق جهان و شافع محشر منم من
ذات ربّ العالمین را رحمت بی انتهایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر
رهبر دین حجت حق هادی آل پیمبر
مصلح کل، مهدی موعود را جدّ مطهر
از نهم مولا نهم ریحانه ی زهرای اطهر
باب حاجت قبله ی اهل ولا روح دعایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
میوه ی قلب رسول ا... شمع جمع آلم
کبریا وجه و محمد طینت و احمد خصالم
شوکت عباسیان گردید پامال جلالم
هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم
یادگار مجتبی و نجل شاه کربلایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
نام من در عین غربت شمع محفلهاست آری
کار من از اهل عالم حلّ مشکل هاست آری
مِهر من در سینه ها چون مه به منزلهاست آری
قبر ویران گشته ی من کعبه ی دلهاست آری
یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
آسمانی ها زمینی ها همه محو مقامم
با وحوش و با طیور دشت و صحرا هم کلامم
بر بنی آدم نه تنها بر همه عالم امامم
نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم
یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
گاه آمد از بنی العبّاس در زندان عذابم
گاه بردند از ره بیداد در بزم شرابم
یاد می افتاد از بزم می و شام خرابم
من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم
اولیاء ا... سیراب اند از جام ولایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
آن ستمگر سال ها لرزاند جان و پیکرم را
از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را
بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را
با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را
دوست دارم دوستانم اشک ریزند از برایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
*****
محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم
چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم
گرچه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم
سرکشد سوز دلم از شعله های نخل «میثم»
خوش بود با نظم او جاری شود اشک عزایم
من ولیّ حق علیّ بن جواد ابن الرّضایم
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق
شاید بما شکسته دلان اعتنا کند
آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست
چون می شود به حالت ما هم دعا کند
پیوند خورده زندگى ما به مهر او
این رشته را کسی نتواند جدا کند
خواهد کند ثناى کسى را اگر کسى
بهتر همین که مدحت ابن الرضا کند
ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن
که امشب جهان را ز رخش با صفا کند
چارم على ز عترت و نور دل جواد
کو چون جواد لطف نماید عطا کند
گویى على به روى محمد کند نگاه
چون این پسر بروى پدر دیده وا کند
هادى دهم امام که در روزگار خویش
جابر سریر معدلت مرتضى کند
دیدار او کدورت دل را جلا دهد
ایماى او حوائج مردم روا کند
آنکو کند فصیح تکلم به هر زبان
کى از جواب راز دل ما ابا کند
کار خدا به امر خدا مى کند بلى
من عاجزم از این که بگویم چها کند
ابن السبیلک چون زابن الرضا سوال
از راز بعثت سه تن از انبیاء کند
گیرد جوان خویش و نشیند ز پا و باز
یحیى ابن اکثم از پى او ادعا کند
او نیز مفتضح ز سوال و جواب خویش
اقرار بر فضیلت آن مقتدا کند
اى هر چه هست عالم و آدم فداى او
در حفظ دین چو هستى خود را فدا کند
در راه سر بلندى قرآن کند درنگ
بر او هر آنقدر متوکل جفا کند
از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل
راضى بهر چه حکمت حق اقتضا کند
با سعى و صبر خویش بگرد حریم دین
هر جا حصار محکمى از نو بنا کند
نور خدا کجا و بساط شراب آه
خصم سیاه دل ز خدا کى حیا کند
کى آید از ولى خدا خواندن سرود
خواند ولى چنانچه سرورش عزا کند
او مایه ى حیات جهان است واى دریغ
دشمن و را شهید بزهر جفا کند
اى یادگار آل محمد خدا بما
لطفى اگر کند ز طفیل شما کند
صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار
بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند
اى زادهى جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد که قهر به سوى گدا کند
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
دست گدایى من و دامان تو بلى
جز سوى تو گداى تو رو در کجا کند
من بنده ذلیلم و تو خسرو جلیل
چونت ثنا کنم که خدایت ثنا کند
خواهم که بیش مدح تو آرم ولى ز عجز
این طبع نارسا به همین اکتفا کند
باشد که حق بخاطر تو یا ابالحسن
ایمان کاملى به موید عطا کند
ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی
آیینه ی اجلال نبی کیست؟ تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست؟ تویی تو
--
تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آینه ی حُسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علیّ بن جواد ابن رضایی
خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رُسل روح ولایت ز تو دارند
--
تو جانی و در کالبد کلّ وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیّت و تکبیر و قیامی و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی
از فیض تو منّت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند
--
ای گوهر توحید به دُرج دهن تو
روییده به هر سو گل وحی از چمن تو
انوار خدا در تو و حُسن حَسن تو
ما جامعه داریم ز فیض سخن تو
زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است
هر جمله ی آن جلوه ای از وحی الهی است
--
از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دلها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خوان کرمت جمله خلایق
مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه ی زیبای تو هادی
--
من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوه ی طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم
هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عزا و کرم توست
--
تو حجت حق خلق به تأیید تو بنده
توحید و نبوت به تولای تو زنده
جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده
کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت دور تو گشتند هماره
--
نور تو که از صبح ازل تافته در دل
خاموش نگردد به هزاران متوکل
هرگز نشود محو، حق از فتنه ی باطل
آری نرسد بار کج خصم به منزل
قرآن همه را با سخن وحی دهد پند
هر چیز بود فانی، جز وجه خداوند
--
ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آوخ که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصه ی بی حد و حسابت
افسوس که بردند سوی بزم شرابت
برخیرگی خصم و به بی شرم او اف
خاکم به دهن جام می ات کرد تعارف
--
تو آیه ی تطهیری و رجس از تو به دور است
دل جای خدا و دهنت چشمه ی نور است
وای از متوکل که چه بی شرم و جسور است
مست می و مست ستم و مست غرور است
با آن شرف و عزت و اجلال معانی
می خواست که در محفل او شعر بخوانی
--
خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش
بر خاک فکندی زبر تخت غرورش
گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش
افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش
لرزید ولی در پی اظهار ندامت
می زد همه دم تیشه به طوبای امامت
--
فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت
افسوس که مسموم شدی چون پدرانت
آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت
سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت
«میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد
باشد که به خاک حرمت چهره گذارد
از ذات ذوالجلال و خلایق به صبح و شام
ای تا ابد چراغ هدایت تو را سلام
ابن الرضای دوم زهرا! دهم امام!
حق را تمام مظهری و مظهر تمام
فرزند نُه ولی، پدر پاک دو ولی
در چارده جمال ازل چارمین علی
--
ای گنج بیحدود خدا در خزانه ات
باغ بهشت، عکس در آستانه ات
بار غم تمامی امت به شانه ات
صحن تو سامرا و دل خلق، خانه ات
بیتالحرام اهل سجود است کوی تو
روشنگر تمام وجود است روی تو
--
روح مسیح میدمد از سامرای تو
کعبه سلام داده به صحن و سرای تو
موسی به رود نیل زده با عصای تو
وحی خداست در نفس جانفزای تو
کهف تُقی، حقیقت تقوا، گل تقی
جان جهان فدای تو یا هادی النقی
--
تعریف ما و وصف شما هست نابجا
توصیف ما کجا و مقام شما کجا؟!
از تو همه عنایت و از ما همه رجا
حتی درندگان به تو آرند التجا
آنچه به وصف قدر و جلالت شنیده ایم
در داستان زینب کذابه دیده ایم
--
حق از تو، در تو، با تو بود در تمام حال
نورید نورِ نور خداوند ذوالجلال
هرکس که در محبت تان یافت اتصال
دوزخ بر او حرام و بهشتش بود حلال
در گوش ما ز جامعه تا حشر این نداست
آن کو جدا شود ز شما از خدا جداست
دشمن به حضرتت ستم بیحساب کرد
در ظلم خود به آل پیمبر شتاب کرد
یک روز، قبرهای شما را خراب کرد
روزی تو را تعارف جام شراب کرد
یک روز ریخت خون دلت را به ساغرت
یک روز کند قبر تو را در برابرت
--
در مجلس شراب به دل بود آذرت
دیگر نخورد چوب به لبهای اطهرت
دیگر سر بریده نمیدید خواهرت
دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت
دیگر به غصه عترت تو مبتلا نبود
دیگر سرت میانه ی تشت طلا نبود
--
هرچند زهر داد به عمر تو خاتمه
دیدی جفا و غصه و بیداد از همه
این غم تو را بس است که بی رعب و وا همه
آن بیحیا نمود جسارت به فاطمه
دشنام او ز نیزه و خنجر شدیدتر
او بود از یزید ستمگر یزیدتر
--
من کیستم؟ گدای گدای گدای تو
خاک قدوم زائر صحن و سرای تو
دارم امید تذکره ی سامرای تو
سوزی بده که اشک بریزم برای تو
بر خاک آستان شما سر نهاده ام
دست مرا بگیر که از پا فتاده ام
امشب بشیـر از جانب حی تعالی آمده
گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده
یــا کوثــری از دامــن امابیهــا آمده
چـارم علـی در مجمع اولاد زهرا آمده
از نسل مصباح الهدی هادی به دنیا آمده
نور هدایت تافته هم در عرب هم در عجم
کهف التقی، بـدرالشرف، نورالهدا، ابنالرضا
رخ رحمه للعالمین هیبت علی مرتضی
قرآن از پـا تـا بـه سر توحید از سر تا به پا
هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا
هم وجـه ذات کبریـا هـم نجل ختمالانبیا
آیینـۀ حسن قـدم بگـذاشت در عالـم قدم
از آیـۀ «اللهُ نور» افکنده گل سیمای او
نام دلآرایش علی، قلب محمّد جای او
در چشم عرش کبریـا پیداست جای پای او
دل، حج بجـا آرد ولـی در طوف سامرای او
جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او
عالم اگر سائل شود در پیش بذل اوست کم
چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش
یعقوبهـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهنش
نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش
قرآن، کتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش
شیرین دعای جامعه از منطق شور افکنش
بیـن زیـارات دگـر این جامعـه گشته علم
باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره
مرغ دلـم دائـم زنـد پـر در هـوای سامره
تا چهره بگذارم شبی بـر جایجای سامره
سعی و صفا و مـروهام باشد صفای سامره
ای کاش یارب میشدم عمری گدای سامره
هرچند دائم خویش را بینم کنار آن حرم
ای آفتاب شهر دل روی جهـانآرای تو
ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو
روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو
نور خـدا میتابـد از سرداب سامرای تو
دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـرزای تو
در زیر بـارِ منتت پشت فلک گردیـده خم
تو وجـه حـی داوری یابنالجواد ابنالرضا
تو احمدی تو حیدری یابنالجواد ابنالرضا
تو جسم ایمان را سری یابنالجواد ابنالرضا
تو روح را بال و پـری یابنالجواد ابنالرضا
از هرچه گویم برتری یابنالجواد ابنالرضا
چون مینگارم وصف تو در دست میلرزد قلم
من عبـد بیپا و سـرم اما سر و سرور تویی
ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی
گمگشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی
علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی
لبتشنگان نـور را ساقی تویی ساغر تویی
باشد که از لطف و عطا جامی کنی بر ما کرم
تو هادی و بـا نور خود ما را هدایت میکنی
تو دوستـان خویش را مست ولایت میکنی
در گیرودار حشـر، هم از مـا حمایت میکنی
بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت میکند
برما عنایت نـه! که لطف بینهایت میکنی
ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم
ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتر
جـد امـام منتظـر! بـاب امـام عسکری!
جوشد ز تیغ مهدیات نور عدالتگستری
از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری
«میثم» کند با مدح تو پیوسته گوهرپروری
باشد که جوشد مدح تو از خامۀ او دمبهدم
علیِ چهارم
بنام نامی هادی که هادی دلهاست
یگانه فاتح دلها امام بی همتاست
امام مهر، امام وفا، امام عشق
امام رأفت و رحمت امام خوبیهاست
هدایتش همه جا را به زیر سایه بَرَد
امامتش متعالی، زِعامتش یکتاست
معلّم همه ی انبیاست آقایم
که میوه ی دل و دلدار سیّد بَطحاست
علیّ چارم ما، مرتضای دوّم اوست
دهم امام تشیّع حقیقت عظماست
فرشتگان مقرّب مقیم حجره ی او
قسم به روح مقدّس سلاله ی زهراست
نواده ی حسن مجتباست این آقا
سلیل آل نبی، نور چشم آل عباست
علیّ دیگر آل حسین آمده است
که وارث همه ی روضه های عاشوراست
قنوت حضرت سجّاد روی دستانش
امین باقر علم نبی همین آقاست
صراط صادق آل علی طریقه ی اوست
شبیه موسیِ کاظم به وقت درد و بلاست
ستاره ی سحر است و شکوه باغ جواد
دوباره کوثر قرآن دوباره ابنِ رضاست
دوباره جدّ غریبش ابالحسن آمد
طلیعه ی حسن عسگری از او پیداست
پدر بزرگ امام زمان ما یعنی...
برای مهدی دین چاره ساز مشکل هاست
بِچِش حلاوت ذکرش، بخوان به لب هادی
که نام حضرت هادی عجیب روح افزاست
ز آستینِ هنر پرورش ادب ریزد
حیات طیّبه اش چون هزار دانشگاست
هرآنکه طالب دریای معرفت از اوست
کلاس جامعه اش رهگشای اهل ولاست
به علم خویش بداند زبان حیوانات
خدای قادر مطلق به علم او داناست
بهشت مائده ای از ولای عظمایش
شفیع هرچه ولایتمدار با تقواست
گناه شیعه ببخشد خدا به مقدم او
نوید باب غدیر است و آیة العظماست
خدا به شیعه ی او عزّت و کرامت داد
بیا که آینه ی هیبت خدا اینجاست
به عصمتش قسم از او مقام می گیریم
به هیبتش قسم از قهر او عدو رسواست
بیا به محفل و کشکول سائلی بردار
که عیدی قدمش استغاثه ی دلهاست
نگو شمرده شمرده که حاجتت داند
نگفته با خبر از حاجت و غم دلهاست
عزیز فاطمه و ترک سائلان هرگز!
بریز غم که وجودش مفرّح جانهاست
مگر زیارت کرب و بلا نمی خواهی؟
کلید کار بدست دعای این آقاست
نظام عالم هستی از او درست شود
بیا که پرچم صبح فرج از او برپاست
سال ده در هيجده ذي الحجه بود
كاروان حج ز حج برگشته بود
در غدير خم چون آمد نبي
امر رب آمد به تعيين ولي
جبرئيل آن پيك رب العالمين
پركشان از عرش آمد بر زمين
گفت خدا فرموده بلغ يا رسول
ورنه رسالت نمي باشد قبول
كرد اجرايش نبي امر خدا
گفت جمع گردند حجاج خدا
جمع گشتند از يمين و از يسار
جمع آنها شد بيش از صد هزار
بركه شد درياي مواج بشر
هر كسي مي گفت چه باشد اين خبر
از جهاز اشتران شد منبري
پا نهاد بر آن مقام رهبر ي
بر فراز منبرش چون جا گرفت
دست دامادش علي بالا گرفت
گفت هر كسي را منم مولا و دوست
ابن عم من علي مولاي اوست
پيروي از او فرض است بر شما
دشمنش هرگز نبخشايد خدا
دوست دارش اي خدا دوست علي
دشمني كن دشمنانش را ولي
شد خدا راضي ز كردار رسول
دين اسلام گشت در نزدش قبول
مهر تاييد خورد بر آيين ما
گشت دشمن نا اميد از دين ما
دين حق گرديد كامل با امام
كرد نعمت با ولايت او تمام
هيجده ذي الحجه روز عيد شد
نزد شيعه بلكه خيرالعيد شد
اي غدير اي بركه خاك حجاز
رود اقيانوس دين شد از تو باز
نور حق گرديد در تو منجلي
گشت كشتيبان دريايت علي
اي غدير نام تو آوازه گرفت
با ولايت نام تو سازه گرفت
افتخار شيعه هستي اي غدير
نام تو در قلب شيعه كرده گير
شيعه اندر روز تو شد شادمان
سربلند با نام مولاي جهان
شيعه باشد زنده با روز غدير
اي علي جان دست عشاقت بگير
ما غديرييم تا روز ابد
يا علي گوييم و الله و احد
راجي اميدش به احسان علي است
داروي دردش نداي يا علي است
*****
*****
غدیر عید همه عمر با على بودن غدیر آینهدار على ولى الله ست
غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر غدیر نقش ولاى على به سینه ماست
غدیر یك سند زنده، یك حقیقت محض غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست
غدیر صفحه تاریخ وال من والاه غدیر آیه توبیخ عاد من عاد است
هنوز لاله «اكملت دینكم» روید هنوز طوطى «اتممت نعمتى» گویاست
هنوز خواجه لولاك را نداست بلند كه هر كه را كه پیمبر منم، على مولاست
گو كه خصم شود منكر غدیر، چه باك كه آفتاب، به هر سو نظر كنى پیداست
**********************************************************************
ترنم غدیر
برفراز مجلس ما، ماهی امشب سر زند خنده بر خورشید و ماه از تابش منظر زند
ساقی گل چهره امشب جلوه دیگر کند مطرب خوش نغمه امشب پرده دیگر زند
آسمان پوشیده بر تن، پرنیان نیلگون چون عروسان، خویشتن را زینت و زیور زند
آسمان را گفتم این بزم و نشاط از چیست؟ گفت: چون که فردا آفتاب از برج خاور سر زند
من در آن بزم کنم خدمت که شاه انبیاء مصطفی تاج ولایت بر سر حیدر زند
در غدیر خم چو دریا خلق خیز و موج و موج کشتی لولاک چون آن جا رسد، لنگر زند
کاین علی باشد ولی الله، باید بعد من بر سریر دین نشیند بر سرش افسر زند
آسمان بر خاک افتاده است خواهد چون زمین بوسه بر پای، علی داماد پیغمبر زند
نیست مردان خدا را رهبری غیر از علی مرد حق باید قدم در راه این رهبر زند
آسمان بر گردن افکنده است طوق بندگی تا به سر تاج ولای خواجه قنبر زند
پرچم شاه ولایت بین که در هر بامداد خنده بر پرچم دار و اسکندر زند
دست گیر از کرم افتاده ای گر چون "رسا" دست بر دامان او در عرصه محشر زند
*******************************************************************************
مست آن جام اقاقى شد دلم، بىخود از چشمان ساقى شد دلم،
باز این دل عشقبازى مىكند، عاشقانه تكنوازى مىكند،
چون كه مست از ساغر یاقوتىام، وامدار چشم آن لاهوتىام.
والهام سرگشته در صحراى درد، شیعهام سرمست از صهباى درد،
تا ابد دست من و جام الست، تا ابد چشمان اشكم مست مست،
اى خداى دیده بارانىام، محو دراندیشه عرفانىام،
محو در نام بلند ساقىام، عاشق آیینههاى باقىام،
در نگاهم موج دریا مىشود، شعرهایم وقف فردا مىشود،
خمى از دریاى حیدر مىزنم، جامى از درد پیمبر مىزنم،
جرعه نوش كوثر ربانىام، در خم ابروى ساقى فانىام.
از غدیرعشق سرشاریم ما، مست چشم ناب دلداریم ما،
چشم ما آیینه اهل ولاست، ساغر ما پر ز جام مرتضى است.
جامهاى ما اسیر خم تو، مستى ما از غدیر خم تو،
خم تو لبریز از حب ولاست، خم تو سرشار از صهباى «لا»ست.
اى خروش آبها در یاد تو، معنى فریادها فریاد تو،
اى خداى حلم، معبود نیاز ذكر یا قدوس در اوج نماز تا قنوت یادها چشمان توست.
سجده سرخ شفق از آن توست،
چشم خورشید است برمستان تو، سبحه افلاك در دستان تو.
شب طلوع گریههایت دیده است؛ چاه كوفه، هاى هایت دیده است
ذكر بر سجادهات گل مىكند، اشك از چشم تو پر مل مىكند.
اى تغزلهاى سرخ آفتاب، اى امام رود، اى معشوق آب،
از همان روزى كه رویید آفتاب از فراز دستهایش ماهتاب؛
عاشق اصل ولایت گشتهایم، واصل و صل و صایت گشتهایم،
«وال من والا» ست در خم غدیر، عشق ما مولاست در خم غدیر.
حیدر كرار، مستت مىشویم، همچو مالك، پاى بستت مىشویم.
عمر ما در جذبه نازت گذشت در عروج سرخ پروازت گذشت.
بیعت خورشید را باور كنیم، از مى حب على ساغر كنیم.
این غدیرخم، خم اهل ولاست، مى فروشى شیوه اهل صفاست،
ما سبكبالان كوى حیرتیم وارثان ذوالفقار غیرتیم،
شیعه را تفسیر خون باید نمود درد و داغ و عشق در دشت شهود.
خون ما جارى است در رگهاى دشت، سبزهها سرخند در پهناى دشت.
خون، بهاى عشق بازى مىشود، خون مقام تكنوازى مىشود.
مكتب ما مكتب خون است و بس، مكتب گلهاى گلگون است و بس.
هر كه را زخمى نباشد شیعه نیست، شیعه بىدرد آیا هست؟ كیست؟
شیعه! با سرخى خون اعجاز كن. با دو بال زخمىات پرواز كن
پر گشا تا اوج عرفان خدا تا تلاوتگاه قرآن خدا؛ تا خروش چشمهاى منجلى تا خدا،
تا اشك تا بیت على. یا على از غربتت دم مىزنم با دل تارم نى غم مىزنم؛
یا على این آتش جان من است شعلههاى زخم سوزان من است،
غربت تو غربت آلالههاست غربت تو انعكاس نالههاست.
اى امام درد یا مولا على، عاشق شبگرد یا مولا على،
معنى غیرت خروش چشم تو مردتر از مرد یا مولا على.
اى لطافت خیز معشوق سحر یا امام الورد یا مولاعلى.
همچو رب تنها و بىهمتا تویى اى امیر فرد یا مولا على،
مىچكد از اشكهایت ماهتاب آفتاب زرد یا مولا على.
یا على اى امتزاج مهر و ماه، اى امام گریه زخمى چاه.
یا على اى همسر بانوى آب، مىدمد از چمشهایت آفتاب،
پیش چشمت آب نیلى مىشود یاس احمد غرق سیلى مىشود
پیش چشمت آه در را سوختند بیت عترت را به كین افروختند.
دست شبنم رنگ نیلوفر شكست، جامهاى ساقى كوثر شكست،
بازوان نسترن مجروح شد قامت زهراى تو بىروح شد.
مثل گوهر گریهات در چاه شد قوس محرابت شهادتگاه شد.
ساقى خم غدیرى یا على، دست ما را چون نگیرى یا على؟!
یا على اى ساقى خم، السلام یا على اى مثنوى ناتمام ...
برای دانلود کردن کلیپ های فوق، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
ابوالفضل بختیاری |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | ساقی بده ز میکده نشانی ات | 2,187 | 0:06:04 |
احد قدمی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | سائل کوی شه ازلی ام | 169 | 0:00:56 | ||
2 | گل بریزید همه عید غدیر | 891 | 0:05:02 | ||
3 | برای قافیه تنگ است ، شعر | 1,652 | 0:09:22 |
روحانی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | جام صهبای ولایت پر کشید | 1,356 | 0:03:45 |
حاج حسن خلج |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | چیست تفسیر غدیر خم ، علی | 823 | 0:04:39 |
حسین سیب سرخی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | امشب به هوای راز و نیاز | 2,129 | 0:12:05 | ||
2 | پیام نور به لبهای پیک وحی خداست | 802 | 0:04:32 |
عبدالرضا هلالی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | قسم به ابروی علی به تار گیوی علی (جدید سال 90) | 1,468 | 0:04:09 |
آیینه چی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | آفتاب و گذر قافله بود بادیه غلغله بود | 2,607 | 0:11:06 |
سلیم موذن زاده |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | کن شادمانی تا می توانی | 1.166 | 0:02:28 |
نیکبختیان |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | شعر خوانی واقعه غدیر 1 | 2,607 | 0:11:06 | ||
2 | شعر خوانی واقعه غدیر 2 | 667 | 0:05:21 |
صالحی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | علی آن شیر خدا شاه عرب | 2,899 | 0:06:10 |
باد کوبه |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | عمریه حلقه به گوش تو و میخونه تونم | 4,660 | 0:11:57 |
آغاسی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | با علی در بدر بودن شرط نیست | 1,158 | 0:01:13 |
هوشیار |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | ای عاشقان مولا کیه علیه علیه | 4,120 | 0:17:33 |
دیگران |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | شیعه ها به عشق علی اسیرن | 945 | 0:05:21 | ||
2 | سوزد از پا تا سرم از ترس شیدایی | 3,076 | 0:08:35 | ||
3 | عید غدیر و شعر خوانی نوجوان | 2,510 | 0:10:41 |
برای دانلود کردن صداهای فوق، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
شاه نعمت اللّهى
گر امامى بايدت معصوم و پاك ----- مى طلب شاهى چنين يعنى على
گر محمد هست ختم انبيا ----- گشته بر خاتم نگين يعنى على
ساقى كوثر امام انس و جان ----- مصطفى را جانشين يعنى على
فتح و نصرت داشت در روز غزا ----- بر يسار و بر يمين يعنى على
پيشوايى گر گزينى اى عزيز! ----- اين چنين شاهى گزين يعنى على
مخزن الاسرار اسماى اله ----- نفس خيرالمرسلين يعنى على
بود با سر نبوت روز و شب ----- رازدار و هم قرين يعنى على
دين و دنيا رونقى دارد كه هست ----- كارساز آن و اين يعنى على
اين نصيحت بشنو از من ياددار ----- دايما ميگو همين يعنى على
ناز دارد بر جميع اوليا ----- آن ولى نازنين يعنى على
صورتش در طا و ها مى جو كه هست ----- معنى اش در يا و سين يعنى على
دست برده ازيد بيضا به روز ----- معجزه در آستين يعنى على
معنى علم لدنى بى خلاف ----- عالم لوح مبين يعنى على
در ولايت اولين اوليا ----- در خلافت آخرين يعنى على
نعمت اللّه خوشه چين خرمنش ----- دلنواز خوشه چين يعنى على
(1)
( لامع درميانى 1076 ه )
مقبول انت منى و ممدوح هل اتى ----- قايل به قول لوكشف و دافع مضار
زوج بتول و ابن عم حضرت رسول (ص ) ----- قايم مقام احمد و محمود كردگار
خيبر گشا و قافله سالار دين حق ----- مالك رقاب قنبر و داراى ذوالفقار
خورشيد را چه حد كه زند لاف روشنى ----- جايى كه گشته سايه او مطلع النهار
جايى كه گشت دوش نبى نقش مقدمش ----- كلك مرا چه حد كه شود منقبت نگار...
از خشم او بود شررى صرصر خزان ----- از لطف او بود اثرى نشئه بهار
از خامه اى كه شرح صفاتش رقم كند ----- نبود عجب كه بارد اگر نافه تتار
چون بحر نعت و منقبتت بيكران بود ----- كى مى كند خيال منى اندر آن گذار
در روضه ات كه كعبه سيه پوش هجر اوست ----- هر دم كنم به خويشتن اين مطلع آشكار
كاى زاده حريم حرم شاه نامدار ----- گشته بلند صيت كمالت به هر ديار
(2)
در درگهت كه غيرت باب الجنان بود ----- افتم به سر كه سازم از آن تاج افتخار
در صحن آستانه قدس آشيانه ات ----- بار دگر شوم ز ترنم سخنگزار
كاى آفتاب اوج ولايت تويى تويى ----- مولاى عاجزان سيه روزگار خوار
كشتى شكستگان محيط گناه را ----- لطفت به نيم جذبه رساند به اعتبار
شاها منم كه در ره مدح و ثناى تو ----- گرديده ام به توسن نطق و بيان سوار
دانم يقين كه مرحمتت همرهى كند ----- دارم به راه مكرمتت چشم انتظار
چون نيست نعت ذات تو را مقطعى از آن ----- گرديده است بار دگر مطلع آبدار
افتاده ام به بحر معاصى حباب وار ----- دست من است لامع و دامان هشت و چار
(3)
از حد گذشت طول و ز هم بگسلد كلام ----- از بهر اختتام دو دست دعا بر آر
سر سبز باد باغ مراد موافقت ----- چندان كه هست رشك خزان رونق بهار
بى توشه باد راه اميد مخالفت ----- تا هست مطلب دل عاشق وصل يار
(4)
( فياض لاهيجى 1072 ه )
سزاى امامت به صورت به معنى ----- على ولى آن كه شاهست و مولى
جهان همچو چشم است و او همچو مردم ----- جهان همچون لفظ است و او همچومعنى
ولى ولايت وصى وصايت ----- هدى هدايت هم اعلى هم ادنى
اگر نور او در ميانه نبودى ----- بماندى دو عالم چو عينين اعمى
بود گرد راهش بود نقش پايش ----- دم عيسى مريم و دست موسى
بود نور او سر ايجاد عالم ----- بود ذات او قدرت حق تعالى
به فرض محال ار دهد زهر قاتل ----- بود به كه غيرش دهد من و سلوى
چو او حمله آرد چه رستم چه دستان ----- چو او معجز آرد چه موسى چه عيسى
بيا بر سر كوى جاه و جلالش ----- ببين ريخته بر سر هم تجلى
ببينى اگر روضه پاك او را ----- كم آيد به چشم تو خورشيد اعلى
همه خادمانش عقول مجرد ----- همه چاكرانش نفوس معلى
چه بدبخت باشد كه در حشر گردد ----- جدا از در او به جنت تسلى
اگر قرب او با پيمبر نبودى ----- نمى گشت واجب مودت به قربى
ترقى بود بى ولايش تنزل ----- تنزل بود با ولايش ترقى
به عشرتگه حضرت بى زوالش ----- تمنى فرو ريخته بر تمنى
امامت كسى را سزا شد كه دارد ----- تحلى به فضل از رذايل تخلى
قوى بازو، از خاطر اوست ، دانش ----- گرانمايه از صحبت اوست تقوى
دل مرده از گفته اوست زنده ----- چه باشد ازين بهتر احياى موتى ؟
فداى ره او چه دانش چه بينش ----- طفيل در او چه دنيا چه عقبى
شهى كز شرف كرده اوصاف او را ----- خداوند تنزيل صد جاى املى
كلام الهى چه سابق چه لاحق ----- همه مدحت اوست حق كرده انشى
نبينى به قرآن نه سوره نه آيه ----- كه نبود در او از كمال وى انهى
چه تدبير كردند ارباب عدوان ----- كه قدرش كنند ازجهان جمله اخفى
وليكن ز مشت غبارى چه خيزد ----- نماند در آفاق خورشيد مخفى
ز دمهاى سرد حسودان بدگو ----- نشد نور او در نقاب توارى
بلى مشعل آفتاب درخشان ----- ز باد نفس كى توان كرد اطفى
بود افضل خلق بعد از پيمبر ----- جهات فضايل چو در اوست مطوى
هم از علم وافر هم از حكم ظاهر ----- هم آداب زهد و هم آيين تقوى
هم از سبق اسلام و قرب پيمبر ----- چه از روى صورت چه از روى معنى
شجاعت به حدى كه تا روز محشر ----- هم از بازوى اوست دين را تقوى
به او مستند پيشوايان امت ----- در انواع دانش در آداب فتوى
به او جسته نسبت چه قارى چه واعظ ----- بدو كرده نازش چه صرفى چه نحوى
به تفسير آيات ، او بوده مرجع ----- به تاءويل تنزيل ، او بوده ماءوى
به تعليم علمش فنون تعلم ----- به ارشاد سرش علوم لدنى
به هر واقعه عقل او بوده مرشد ----- به هر مساءله علم او بوده مفتى
بود جمع در وى شروط امامت ----- به نص صريح كلام الهى
امامت ز عصمت برد استقامت ----- به نص امر عصمت پذيرد تمامى
نصوص طهارت بر او هست وارد ----- براهين عصمت در او هست جارى
احاديث بالغ به حد تواتر ----- هم از روى لفظ و هم از روى معنى
ز قرآن كنم اول اثبات مطلب ----- دگر از احاديث اتمام دعوى
ليذهب به شان كه بود و يطهر ----- ز يتلوه شاهد به سوى كه ايمى
به تنزيل شد هل اتى از چه منزل ----- نبى را ز بلغ چرا كرد عتبى
كه از انما بود مقصود ايزد ----- به سايل كه انگشترى كرد اعطى
كه بود آن كه با او به فرمان ايزد ----- نبى شد مباهل به قوم نصارى
به رد برائت كه گرديد ماءمور ----- به اعطاى رايت كرا كرد انهى
كرا با نبى بود فضل اخوت ----- كرا با اولوالعزم حد تساوى
به شاءن كه جبريل شد لافتى گو ----- پيمبر براى كه گفت انت منى
به روز غدير از براى كه مى گفت ----- به بالاى منبر نبى است اولى
براى كه بود اين كه گرديد صادر ----- حديثى كه نقل است در طير مشوى
چرا كرد امر سلام امامت ----- چرا اجر تبليغ شد حب قربى
كسى كاين فضايل مر او راست ثابت ----- كسى كاين دلايل در او هست مجرى
بود در امامت ز هر غير سابق ----- بود در خلافت ز هر غير احرى
يقين محض جهل است و عين شقاوت ----- نمودن به او ديگرى را مساوى
چه جا دارد اين كز ره علم گويد ----- كسى اين كه غيرى ازو هست اولى
مرا نيست باور كه از اهل دانش ----- به دل كرده باشد كسى اين تجرى
مگر اين كه در نيل جاه و مراتب ----- نمايد تقرب به ارباب دنيى
خدايا تو دانى كه فياض مجرم ----- ندارد به جز درگه شاه ملجى
به وى بخش دانسته تقصير او را ----- به وى بخش چندين گناهان عظمى
ز من كم مكن نعمت مهر او را ----- كه در هر دو عالم مرا اين بس اجرى
(5)
( فيض كاشانى 1007 - 1091 ه )
آمدم بر سر ثناى على ----- اى دل و جان من فداى على
مظهر كبرياى لاهوت است ----- چون كنم وصف كبرياى على ؟
نفس پيغمبر است و سر خدا ----- چه توان گفت در ثناى على
قدر او برتر است از كونين ----- كى ثنايى بود سزاى على ؟!
جز خدا قدر او نمى داند ----- به خداى من و خداى على
در حق غير، كى فرود آمد؟ ----- ز آسمان نص انماى على ؟
از كجا شرح مى توانم كرد ----- آنچه حق گفت در وفاى على
وه كه بيگانگان چها كردند ----- چون نبودند آشناى على
آن جماعت كه حق او بردند ----- سعى كردند در جفاى على
به خدا در جهان پس از احمد ----- نشود هيچ كس به جاى على
بعد از آن باقيان اهل البيت ----- حجج حق و اوصياى على
حسن مجتبى ، حسين شهيد ----- آن دو فرزند دلگشاى على
سيد عابدين و باقر علم ----- صادق و كاظم و رضاى على
تقى و هادى و زكى ، مهدى ----- دودمان بتول تاى على
باد از ما درود بر ايشان ----- تا بود در جنان بقاى على
هر دو عالم طفيل ايشان است ----- هر دو كون آمد از براى على
روز محشر حساب جن و بشر ----- وا گذارد خدا براى على
او قسيم بهشت و دوزخ ماست ----- اين خبر آمد از خداى على
من كيم تا زنم از ايشان دم ؟ ----- يا كه باشم سخن سراى على
گر بپرسند كيستى ؟ گويم ----- ذره اى محو در هواى على
يا نيم هيچ جز محبت او ----- پاى تا سر همه ولاى على
لايق بندگى نيم او را ----- جان پاكم به خاك پاى على
ياالهى به روز حشرم ده ----- جاى در سايه لواى على
مهر او را شفيع من گردان ----- بهره ور سازم از لقاى على
حاليا ده به نقد توفيقم ----- تا شوم تابع هداى على
كارهاى مرا چنان گردان ----- كه بود جمله در رضاى على
يافتم ره به سوى درگه تو ----- از سخنهاى جانفزاى على
ديده روشن شد از غبار رهش ----- راه ديدم به توتياى على
با من آن كرد، كان سزاى وى است ----- نيستم من ولى سزاى على
من ندانم چه سان كنم شكرش ؟ ----- هم تو از من بده جزاى على
شكر آن كورهم نمود به تو ----- تو بيفزاى بر علاى على
گنهم گر چه هست بى حد و حصر ----- ليك هستم ز اولياى على
نامه ام گر تهى است از حسنات ----- دل پر دارم از ولاى على
مهر او مى برد مرا به بهشت ----- مى روم سوى حق به پاى على
همچو سايه كه مى رود پى مهر ----- مى رود فيض در قفاى على
(6)
(حزين لاهيجى ت : 1103 ه -و: 1180 ه )
آمد سحر ز كوى تو دامن كشان صبا ----- اهدى السلام منك على تابع الهدى
شد زان سلام زنده عظام رميم من ----- گفتم به صد نياز كه اهلا و مرحبا
آن خوش نسيم كرد چو آهنگ بازگشت ----- باز آمدم به خويش از آن سكر دلگشا
يك دامن اشك در قدمش ريختم به عجز ----- گفتم به او نهفته كه : روحى لك الفدا
چون مى كنى زيارت آن خاك آستان ----- چون مى رسى به درگه آن كعبه صفا
از من بكن به خاك درش عرض سجده اى ----- گردد اگر قبول ، زهى عز و اعتلا
پس بعد ازين زمين ادب بوسه ده بگو ----- كاين خسته نيست بى تو دمى از غمت جدا
روزى كه بود در كف من دامن وطن ----- پايم همين به دامن خود بود آشنا
آشوب دهر زد سرپا بر بساط من ----- بگرفت ذره ذره كف خاك من هوا
برداشت صرصر از سر شاخ آشيان من ----- افگند هر طرف خس و خاشاك من جدا
اكنون چوبيد با كف خالى نشسته ام ----- شرمندگى است حاصلم از خويش و آشنا
ديشب صبا نهفته به گوش دلم دميد ----- كاى خامه ات ز نافه مشكين گرهگشا
طبع سخنور تو بهار شكفتگى است ----- چون غنچه سر به جيب فرو برده اى چرا؟
سر كن ره ستايش شاهنشهى كه هست ----- نعلين پاى زائر او تاج عرش سا
نفس نبى ، على ولى ، حجت جلى ----- صاحب لواى هر دو سرا شاه اوليا
جانم ز هوش رفت ازين خوش ادا سروش ----- بيگانه ساخت از خودم اين حرف آشنا
زد جوش آب و رنگ بهار طراوتم ----- شد شاخ خشك خامه من گلبن ثنا
كاى آستان قصر جلال تو عرش سا ----- وى مهرومه به راه تو كمتر ز نقش پا
خياط قدرت ملك العرش دوخته است ----- بر قد كبرياى تو تشريف انما
تبليغ بلغ است ز شان تو آيتى ----- توقيع كبرياى تو تنزيل هل اتى
برد از زمانه نور وجود تو تيرگى ----- اى نير ظهور تو در حد استوا
ميدان دين نداشته مردى به غير تو ----- ثابت شد اين قضيه به برهان لافتى
دريا، گداى دست گهربارت از كرم ----- پيش كف تو، ابر عرق ريزد از حيا
غير از تو كيست آن كه تواند گذاشتن ----- بر دوش سرور دو سراپاى عرش سا
اى نورديده را به غبار تو التجا ----- خاك درت به كعبه دلها دهد صفا
توفيق شد رفيق كه چندى به كام دل ----- سودم جبين به خاك تو يا سيدالورا
پرواى آفتاب قيامت نمى كنم ----- در سايه لواى تو يا صاحب اللوا
شرح محامدمت كه از آن قاصر است عقل ----- كلك زبان بريده من چون كند ادا؟
شاها! تويى كه از كرمت خاطر حزين ----- دارد ز خوشدلى به رخ صبح خنده ها
هر صبحدم به صيقل مهر تو آسمان ----- آيينه ضمير مرا مى دهد جلا
كامى كه هست از تو طلب مى كند دلم ----- چون ذات توست واسطه رحمت خدا
ديگر اميد آن كه دهى سرفرازيم ----- گردد سرم ز سجده به خاك تو عرش سا
ختم سخن نما به دعايى ز روى صدق ----- اكنون كه هست صبح اجابت جبين گشا
تا هست مست شور تو سرهاى سرخوشان ----- تا هست گرم عشق تو دلهاى آشنا
از جوش ذكر و غلغل زوار روضه ات ----- پيوسته باد گنبد افلاك پر صدا
بيگانه نيست در نظر رهروان عشق ----- گر نام اين قصيده نهم منهج الولا
(7)
( سروش اصفهانى 1285 ه )
ماه دگر مرغ برآيد نواش ----- باغ بيفزايد برگ و نواش
گلبن پژمرده ز باد خزان ----- تازه كند باز نسيم صباش
زنده كند ابر درختان همه ----- مايه دهد ايزد زاب بقاش
باد صبا بر گل و بر ياسمن ----- عنبر گستر شود و مشك پاش
سبزه شود گردشگاه تذرو ----- خفتن گه بر گل و گه بر گياش
سير نه در دشت چريده گوزن ----- بر سمن از اين پس بينى چراش
گر چه برهنه است كنون بوستان ----- پوشد نوروز پرندين قباش
گل برد از جاى ، دل عندليب ----- باز كند شيفته و مبتلاش
مرغ بهارى بگشايد زبان ----- از بر مدح على مرتضاش
نايب دادار و در شهر علم ----- شهره شده اين لقب از مصطفاش
نفس خودش خواند نبى در نبى ----- برد چو با خويش بزير كساش
معجز پيغمبر شمشير او ----- معجزه موسى عمران عصاش
موسى گر كرد عصا اژدها ----- تيغ على بود نى اژدهاش
دستش بگرفت به روز غدير ----- كرد سرو سرور و سالار ماش
گفت به فرمان خداوند عرش ----- كردم امروز امير شماش
دست بدوده كه ز لغزش بريست ----- آنكه بود دست بدست خداش
دست كسى كاو به چنين دست داد ----- بر كشد از چاه به چرخ سهاش
تخت سليمان رهى دلدلش ----- برخى قنبر پسر برخياش
كرسى از مرتبتش پايه يى ----- عرش برين عشرى از كبرياش
كعبه ولادتكده حيدرست ----- كرد خليل از قبل اين بناش
آنچه طلب كرد كليم و نديد ----- ديد رسول قرشى در لقاش
با او همراه به عرش و به فرش ----- يار زمين بود و رفيق سماش
گرد كه بنشستى بر موزه اش ----- ديده ربودى ز پى توتياش
ديو گريزان شود از كلك من ----- چون كه به ديوان بنويسم ثناش
(8)
( سروش اصفهانى 1285 ه )
امروز كردگار بود روز رحمتش ----- بر بندگان تمام همى كرد نعمتش
امروز دين و داد كمالى تمام يافت ----- اسلام سود بر سر عيوق رايتش
امروز با پيمبر مرسل پديد كرد ----- مقصود آنچه داشت خداى از رسالتش
بسپرد مصطفى در دين را به مرتضى ----- مولاى مؤمنان شد و هارون امتش
مرد احد مبارز صفين امير بدر ----- شهره در آسمانها صيت شجاعتش
جزويست هل اتاش ز مجموعه كرم ----- حرفيست لافتى ز كتاب فتوتش
بر خلق آسمان و زمين حجت خداى ----- شمشير تيز بر سر كفار حجتش
داده رسول او را در حربها لوا ----- كرده خداى بخشگر نار و جنتش
بودست از عبادت جن و بشر فزون ----- در روز حرب خندق بر عمر و ضربتش
از باره در به قوت دادار در ربود ----- زيرا كه بود قوت دادار قوتش
گردد مشيت ملك العرش ازو پديد ----- از بهر آن كه اوست مخل مشيتش
دست خدا و صنع خدا زو شود پديد ----- هر صانعى نمايد با دست صنعتش
روزى كه شد پيمبر انگيخته به خلق ----- مر خلق را به حب على بود دعوتش
بيخ درخت بر شده طوبى بود نبى ----- شاخ درخت و ساق ، عليند و عترتش
تابنده شده به طور و پراكنده شد ز هم ----- همچند چشم سوزنى از نور شيعتش
خوانده ولايتش را ايزد حصار خويش ----- ايمن كسى كه شد به حصار ولايتش
تا شهد حب او نچشى كى برى نصيب ----- از جوى انگبين بهشت و حلاوتش
(9)
( سروش اصفهانى 1285 ه )
از خلد فراز آمد عيد وصى خم ----- شادند بدين عيد نو آيين همه مردم
امروز نهاد ايزد منت به سر ما ----- برخوان ز نبى آيت اتممت عليكم
امروز نبى داد سزا را به سزاوار ----- در زير قبايل شده پهناى زمين گم
دست وصى بر حق بگرفت و برافراشت ----- چون چشمه خورشيد كه بر چرخ چهارم
پشت نبى و روى هدى حيدر كرار ----- شاهى كه به نه گردون او راست تحكم
در هر صفتى باز ندانيش ز ايزد ----- جز آن كه منزه بود ايزد ز تجسم
صد آيت موسيش عيان از دم شمشير ----- صد معجز عيسيش نهان زير تبسم
جز بر گهر ختم رسل خواجه لولاك ----- بر هر گهرى گوهر او راست تقدم
حاصل نشدش معرفت كامل جبريل ----- زانو نزد ار نزد وى از بهر تعلم
علم از على و آل على بايدت آموخت ----- خيره مطلب بوى خوش عود ز هيزم
اندر رسن دوستى عترتش آويز ----- خواهى كه شوى بر سر اين بر شده طارم
تا زاد على از گهر آدم ، ابليس ----- از سجده نكردن گزد انگشت تندم
ديدند درو چون همه اوصاف خداوند ----- كردند گروهى به خداييش توهم
بردى فلك ماه بديدار زمين رشك ----- چون دلدل او سودى بر روى زمين سم
مور آمده در بارگهش از پى حاجت ----- مار آمده در پيشگهش بهر تظلم
روزى همه زو ريزد چون ژاله ز گردون ----- هستى همه زو خيزد چون موج ز قلزم
در حفره دوزخ عدوى او است معذب ----- در غرفه فردوس وليش به تنعم
هست از مدد فيض وى و پرتو ذاتش ----- گرديدن گردون و درخشيدن انجم
بر دوش وى افكند ردايى ملك العرش ----- كان را نرسد دست مه و گردون بر كم
بشكسته به پيرانه سر اندر صف كفار ----- در مهد دريده ز دم تنين تا دم
تا خواجه نخواندش پدر خاك به كنيت ----- در شرع مقرر نشد آيين تيمم
اى دست خداوند جهان اى در رحمت ----- بر بنده مداح بود جاى ترحم
خواهم ز تو بهبودى از اين الم صعب ----- زين بيش مرامى نبود جاى تالم
يعقوب لقاى توهمى جست بزارى ----- داود ثناى تو سرودى به ترنم
تا دست نزد نوح به دامان تو ننشست ----- كشتى به سر جودى و دريا ز تلاطم
آدم به مقام تو و جاه تو حسد برد ----- شد فتنه او از پى اين خوشه گندم
چون تو به همى كرد ازين خواهش باطل ----- بنهاد به سر ذوالمننش تاج تكرم
در سدره و در سينا با احمد و موسى ----- كرده به زبان تو خداوند تكلم
فردا كه دهد خصم تو را ايزد پاداش ----- هر موى زند بر تن او نيش چو كژدم
مدح على و آل چنين گوى سروشا ----- پشمينه گدا را ده و شاهان را قاقم
(10)
( ميرزا محمدعلى يزدى (وامق ) 1255 ه )
شد عيد غدير خم ، اى ساقى گلرخسار ----- شكرانه اين نعمت خشت از سرخم بردار
بردار صلاى عام ، خوش گير به عشرت جام ----- مى خور كه در اين ايام ، بخشند گنه بسيار
مى خور كه نينديشى ، از هيچ كم و بيشى ----- در عالم درويشى ، از شاهى ات آيد عار
تا چند نهان دارى ، راز دل خود، بارى ----- وقت است كه بردارى ، اين پرده ز روى كار
رازى كـه بـه حكم دوست ، مقصود دو عالم اوست ----- او مغز، جهان چون پوست ، اوچون گل و عالم خار
روزى است كه از داور، شد حكم به پيغمبر ----- تا خود به سر منبر، بى پرده كند اظهار
كان را كه منم مولا، او راست على مولا ----- فرموده شه لولاك ، كس را نرسد انكار
تصديق كنان يك سر، بر گفته پيغمبر ----- آن كز همه دشمنتر، برخاست نخستين بار
بخ لك اندر لب ، ليكن ز حسد در تب ----- صد كينه ز حكم رب ، در سينه منافق وار
(11)
( حكيم قاآنى شيرازى 1222 - 1270 ه )
شراب تاك ننوشم دگر ز خم عصير ----- شراب پاك خورم زين سپس ز خم غدير
به مهر ساقى كوثر از آن شراب خورم ----- كه درد ساغر او خاك را كند اكسير
از آن شراب كز آن هر كه قطره اى بچشد ----- شود ز ماحصل سر كاينات خبير
به جان خواجه چنان مست آل ياسينم ----- كه آيد از دهنم جاى باده بوى عبير
دو صد قرابه شراب اربيك نفس بخورم ----- كه مست تر شوم اصلا نمى كند توفير
عجب مدار كه گوهرفشان شوم امروز ----- كه صد هزارم درياست در درون ضمير
دميده صبح جنونم چنان كه بر وى دم ----- ز قل اعوذ برب الفلق دمد زنجير
برآن مبين كه چو خورشيد چرخ عريانم ----- برآن نگر كه جهان را دهم لباس حرير
نهفته مهر نبى ، گنج فقر در دل من ----- كه گنج نقره نيرزد برش به نيم نقير
فقير را به زر و سيم و گنج چاره كنند ----- ولى علاج ندارد چو گنج گشت فقير
اگر چه عيد غديرست و هر گنه كه كنند ----- ببخشد از كرم خويش كردكار قدير
و ليك با دهن پاك و قلب پاك اوليست ----- كه نعت حيدر كرار را كنم تقرير
نسيم رحمت يزدان قسيم جنت و نار ----- خديو پادشهان پادشاه عرش سرير ...
بزرگ آينه يى هست در برابر حق ----- كه هر چه هست سراپا دروست عكس پذير
نبد ز لوح مشيت بزرگتر لوحى ----- كه نقش بند ازل صورتش كند تصوير
دمى كه رحمتش از خلق سايه برگيرد ----- همان دم از همه اشيا برون رود تاثير
زهى به درگه امر تو كاينات مطيع ----- زهى به ربقه حكم تو ممكنات اسير
چه جاى قلعه خيبر كه روز حمله تو ----- به عرش زلزله افتد چو بركشى تكبير
تويى يداللّه و آدم صنيع رحمت تست ----- كه كرده يى گل او را چهل صباح خمير
گمانم افتد كابليس هم طمع دارد ----- كه عفو عام تو آخر ببخشدش تقصير
(12)
(ابوالحسن ميرزا (شيخ الرئيس ) 1264 ه . ق )
اى دلبر و فرخ رخ فرخنده شمايل ----- واى دولت حسن آمده بر روى تو مايل
خال تو نشان تو و گيسوت حمايل ----- ديوانه دل ما و به دوش تو سلاسل
آن سلسله را چون دل ما در خور و قابل ----- بر گردن يك سلسله منت بنه اى يار
اى محرم كوى تو دل عامى و عارف ----- اى چهره تو قبله ارباب معارف
تو كعبه حسنى و بتان حول تو طائف ----- وندر حرم روى تو اى كان لطائف
زلف تو از آن روى كه الخائن خائف ----- لرزان و پريشان است چون دزد سيه كار
سرما بنگر تا كه چه آرد به سر ما ----- گر ما بدر نگيم كشدمان همه سر ما
زان آتش سيال فروزنده ز مينا ----- كن سينه سوزانم غيرت ده سينا
تا هست به بزم اندر اين آب شرر زا ----- النار و لاالعاركه عار آيدم از نار
از سطوت سر ما ز چه سوراخ به سوراخ ----- در خانه خزيدستى اى لعبت گستاخ
يك ساغر مى مى زن و در باغ شو از كاخ ----- پوشيده ببين از برف زير و ز برشاخ
اى شوخ اما تنظر و الغصن لقدشاخ ----- شيخى است كه اسپيد كند جامه و دستار
خرم دل آن كو ز طرب فرو نباشد ----- در خاطرش از سردى دى گرد نباشد
گر فصل زمستان شد دم سرد نباشد ----- بى باده زيد مرد مگر مرد نباشد
گر درد نباشد چه غم ارورد نباشد ----- كز برگ درختان راست اشكوفه بسيار
اين جامه به روى هم بيكاره نپوشيد ----- سنجاب و خز ار داريد يكباره فروشيد
پس باده به دست آريد همواره نپوشيد ----- با يكدگر انگاه كه گرميد بجوشيد
زنهار حريفان ز من اين پند نيوشيد ----- از پند كه بر مى ببرد مرد هشيوار
هر چند كه در روز وليعهدى حيدر ----- بخشد گنه شيعه وى حضرت داور
سهلست اگر يك روز بى باده برم سر ----- خيزآب معطر زن برنار مقطر
بايد به چنين روزى با ذيل مطهر ----- در مجلس پاكان شوم و محفل ابرار
زان خمر قديمى كه نه هم عصر عصير است ----- زان مى كه يكى از اثرش جرم اثير است
زان مى كه از او نشئه انسان كبير است ----- زان مى كه گسارنده اوحى قدير است
زان باده كه خمخانه او خم غدير است ----- اى ساقى قدسى ز كرم ساغر سرشار
حق گفت به پيغمبر خوش دار وفا را ----- در عالم ذرات كه خوانديم شما را
گفتيم الستى و شنيديم بلى را ----- يك عالم ذر دگر امروز بيارا
با خلق بيا تازه كن آن عهد خدا را ----- اى سيد كل فخر رسل احمد مختار
همچون زكريا ز تكلم چه كنى صوم ----- بى رمز بما انزل تبليغ كن اين قوم
بيدار على باش و برانگيز تو از نوم ----- اين قوم گران خواب و مپرهيز تو از لوم
اعلان وصايت كن و فرماى كه اليوم ----- اكملت لكم دينكم اى زمره انصار
اورنگ حجازى خواست سلطان حجازى ----- چون صورت رحمن ديد كرسى حجازى
از عرش فراشد سر منبر ز فرازى ----- برخواند يكى خطبه تازى بدرازى
كوته نظران را گفت تا چند مجازى ----- حق خواست حقيقت شود امروز پديدار
آن گاه على را ز كرم گشت طلب خواه ----- بگزيد چو از مهر، على جا به برشاه
اين نكته عيان شد كه نبى مهر وولى ماه ----- بگرفت چو پيغمبر بازوى يداللّه
برداشت على را به مقام و رفعناه ----- آن سان كه به رفعت بشد از حيطه پندار
فرمود نبى كاين حكم از عالم بالاست ----- امروز چو در رتبه على از همه اعلى است
در ملك ولايت ولى و والى والاست ----- هر گونه تصرف كند او از همه اولى ست
بايست بداند كه على سيد و مولاست ----- آن كس كه مرا مولا مى داند و سالار
اى خواجه مرا هر چند شاعر نتوان گفت ----- چونان كه پيمبر را ساحر نتوان گفت
با آن كه بسى نكته به ظاهر نتوان گفت ----- راز دل فاتر به دفاتر نتوان گفت
لكن به چنين خاطر قادر نتوان گفت ----- دم در كش و يكباره ميا از در گفتار
(13)
(فرهنگ شيرازى 1242 -1309 ه ) (14)
هله شمع بزم صفوت در برج لافتايى ----- گل گلشن ولايت مه برج هل اتايى
كه وسيله نجاتى و صحيفه وجودى ----- و خليفه رسولى و لطيفه خدايى
همه خلعت و صفايى كه خليل را سليلى ----- همه رفعت و علائى كه على مرتضايى
هله برفراز، شاها! به فلك لواى دولت ----- كه خدا پس از پيمبر به تو داده كدخدايى
بفراز چتر ميرى بفروز تخت شاهى ----- كه به جز تو كس نزيبد به بزرگى و كيايى
بگذار شهر غربت بدر آز چاه عزلت ----- بنشين به تخت عزت كه عزير مصر مايى
تو شهاب ديوسوزى بستان ز ديو خاتم ----- مگذار تا نشيند به سرير پادشايى
بشكن شكوه ديوان بنشين به صدر ايوان ----- به فراز چرخ كيوان بفروز چتر شايى
ز فلك فرشته آيد به تو تهنيت بگويد ----- كه خجسته باد اميرا به تو منصب كيايى
همه شب به چرخ ناهيد سرايد اين ترانه ----- كه مبارك است تشريف جناب كبريايى
ز زلال عمر بخشت قدحى به تشنگان ده ----- نه ره است تشنه مردن چو تو مى كنى سقايى
نه عجب بودكه نسرين فلك شكار سازم ----- چو كبوتر دلم شد به هواى تو هوايى
نه ز موج بحر ترسم نه ز انقلاب دريا ----- به سفينه اى نشستم كه در او تو ناخدايى
چو نداى فقر و فخرى بشنيدم از پيمبر ----- ندهم به سلطنت دولت فقر و بينوايى
به همه ديار رفتم ز همه نشان گرفتم ----- نه كس از توام نشان داد و نگفت از كجايى
ز كست نشان چه جويم كه تو در ميان جانى ----- ز دلم سراغ گيرم كه تو با دل آشنايى
( جيحون يزدى وفات - 1318 ه )
چون پر شراب راز شد، خم غدير حيدرى
من كنت مولاه ساز شد از بربط پيغمبرى
پر شد زمين ز اسرار حق ، بر شد ز چرخ انوار حق
هر باطلى در كار حق ، پا برگرفت از همسرى
ترك من اى فرخنده خو، شيرين زبان چرب گو
كان زلف مشكينت به رو، ديوى است انبازپرى
مشرق ، رخ نيكوى تو، مغرب ، خم گيسوى تو
در قيروان موى تو، صد آفتاب خاورى ...
اى خضر خط نوش لب ، ظلمت بر از زلف تو شب
وز رخ به مويت محتجب ، آيينه اسكندرى
پرويز، مسكينت به كو، فرهاد، مجنونت به رو
شيرينت اندر آرزو، زان طرفه لعل شكرى
اكنون به مردى ران طرب ، بر ياد اين نقش عجب
وز شيشه بنت العنب ، بردار مهر دخترى
بخشا عصاره تاك را، بفزا به جان ادراك را
وز جرعه اى ده خاك را، از چرخ اعظم برترى
دل را نما بى كاهلى ، زان آب اخترگون جلى
كاندر تو با مهر على ، ننمايد اخگر اخگرى
شاهى كه نتوان زد رقم ، يك مدحت از آن ذوالكرم
اشجار اگر گردد قلم يا چرخ سازد دفترى ...
جز او كه فرخ پى بود، مست از الهى مى بود
آن كيست تا كز وى بود، پر از ثريا تا ثرى
اى لجه ناياب بن ، حق را يد و عين و اذن
حكم تو كرد از بدو كن ، فلك فلك را لنگرى
شط شريعت را پلى ، جام طريقت را ملى
بستان وحدت را گلى ، نخل مشيت را برى
پنهان به هر هنگامه اى ، در جلوه از هر جامه اى
دست خدا را خامه اى ، سر صمد را محضرى
دامن ز خويش افشانده اى ، خنگ از جهان بجهانده اى
هم خادم درمانده اى ، هم پادشاه كشورى
هم حاضر و هم غايبى ، هم طالع و هم غاربى
هم هر زمان را صاحبى ، هم هر عرض راجوهرى
شاها مرا چون هست دل ، دايم به و صفت مشتغل
مپسندم از غم معتزل ، با اين ادات اشعرى
آخر تو بى پايان يمى ، فلك نجات عالمى
در كار جيحون كن نمى ، زايرعنايت گسترى
(15)
( عمان سامانى وفات - 1322 ه )
بريخت صاف و نشاط از خم غدير به جام ----- صلاى سرخوشى اى صوفيان درد آشام
چه خوش نسيم است اللّه كه از تبسم او----- شكوفه طرب از هر كنار شد بسام
غلام روى كسى ام كه بر هواى بهشت ----- ز جاى خيزد، خيز اى بهشت روى غلام
بريز خون كبوتر ز حلق بط به نشاط----- به ساغر اى بت طاووس چهر كبك خرام
نه پاى عشرت بايد به بام گردون كوفت ----- ز سدره صدره برتر نهاد بايد گام
همين همايون روز است آن كه ختم رسل ----- محمدعربى ، شاه دين ، رسول انام
شعاع يثرب و بطحا، فروغ خيف و منا----- چراغ سعى و صفا، آفتاب ركن و مقام
فرو كشيد ز بيت الحرام رخت برون ----- به اتفاق كرام عرب پس از احرام
طواف خانه حق كرده كادمى و ملك ----- يسبحون له ذوالجلال والاكرام
ز بعد قطع منازل درين همايون روز----- عنان كشيده به خم غدير، ساخت مقام
رسول شد ز خدا، زى رسول ، روح القدس ----- كه اى رسول به حق ، حق تو را رساند سلام
كه اى به خلق من از من خليفه منصوب ----- بكوش كامد نصب خليفه را هنگام
ازين زياده منه آفتاب را به كسوف ----- ازين زياده منه ماهتاب را به غمام
يكى است همدم ساز تو، ديگران غماز----- يكى است محرم راز تو، ديگران نمام
بساخت سيد دين منبر از جهاز شتر----- كه تا پديدكند هر چه شد به او الهام
بر آن بر آمد و اسرار حق هويدا ساخت ----- بلند كردعلى را بدين بلند كلام
كه من نبى شمايم ، على امام شماست ----- زدند نعره كه : نعم النبى نعم الامام
تبارك اللّه ازين رتبه كز شرافت آن ----- مدام آب درآيد به ديده اوهام
گر او نه حامى شرع نبى شدى به سنان ----- ور او نه هادى دين خدا شدى به حسام
كه باز جستى مسجد كجا و دير كجا؟ ----- كه فرق كردى مصحف كدام و زند كدام ؟
گر او ز روى صمد پرده باز نگرفتى ----- هنوز كعبه حق بد، مدينه الاصنام
زهى امام همام اى امير پاك ضمير ----- كه با خدايى همراز و همدم و همنام
به خرگه تو فلك را همى سجود و ركوع ----- به درگه ملك را همى قعود و قيام
تفقدى ز كرامت به سوى عمان كن ----- كه از ولاى تو بيرون نمى گذارد گام
به جز مديح تو كاريش نى به سال و به ماه ----- به جزثناى تو شغليش نى به صبح و به شام
محب راه تو را شهد عشرت اندر كاس ----- عدوى جاه تو را ز هر حسرت اندر جام
(16)
(محمد كاظم صبورى 1259 ه - 1322 ه )
امروز روز رونق دين پيمبر است ----- امروز روزجلوه آيين داور است
امروز روز تقويت دين مصطفى است ----- امروز روزتهنيت شرع انور است
امروز از ولايت سالار اوليا ----- دين را همه كمال وجمال است و زيور است
امروز روز شادى و هنگام عشرت است ----- امروزروز باده و دوران ساغر است
امروز باده اى ز مبارك خم غدير ----- در جام خلق ازكف ساقى كوثر است
آن باده اى كه در دل عالم روان فزاست ----- آن باده اى كه در گل آدم مخمر است
آن باده اى كه در طلب ساغرش مدام ----- خورشيد وماه ، گردان بر چرخ اخضر است
هان اى نگار زهره بناگوش نوش لب ----- زان ده مراكه همچو لبت روح پرور است ...
اى رخ به رنگ آذر و پيكر به لطف آب ----- زان آب ده كه طبعش چون طبع آذر است
مى همچو آب كوثر، آن را حلال باد ----- كش در كنارچون توبت حور منظر است ...
تركا قسم به موى تو كز تاب روى تو ----- جانم بودچو موى كه در آتش اندر است
عيد است و بوسه خواهم از آن لعل شكرين ----- دانى شگون عيد به نقل است و شكر است
امروز عيد ملت اسلاميان بود ----- روز كمال دين خداوند داور است
ايام برقرار به نيروى ملت است ----- اسلام استوار به بازوى حيدر است
حبل المتين امام مبين پيشواى دين ----- كش قدر ورتبه از نظر و هم برتر است
استاد كارخانه صنع خدا، على ----- كز صنع اوعلامتى ، اين هفت منظر است
اعظم ولى بار خدا شاه لافتى ----- آن واجبى كه جامه امكانش در بر است
عقل نخست ، صادر اول ، ولى حق ----- كايجاد را به اوسمت فعل و مصدر است
جز او، كه بر خزينه فيض خدا امين ؟ ----- جز او، كه برمدينه علم نبى در است ؟
عنوان انما به ولايش موشح است ----- طغراى هل اتى به عطايش مسطر است
رايش به ده عقول ، امير مدبر است ----- حكمش به نه سپهر، قضاى مقدر است
مهرش به چرخ ، واسطه عقد هفت باب ----- لطفش به خاك ، رابطه چار مادر است
او را ولايت افسر تارك بود ولى ----- از تارك مبارك او فخر افسر است
گر خطبه ولايت او بايدت شنيد ----- بشنو كه حق خطيب وى و عرش منبر است
يا ايهاالرسول به ابلاغ جبرئيل ----- درشان او ز قول خداوند اكبر است
جشنى است از ولايت او در نه آسمان ----- ليكن درآستان رضا جشن ديگر است
سلطان طوس بوالحسن آن شمسه شموس ----- شاهى كه شمع دوده موسى بن جعفر است
غوث انام قبله امت امام دين ----- كاو سوى حق به خلق دليل است و رهبر است ...
در آستان اقدسش امروز چون بهشت ----- بزمى پى ولايت جدش مقرر است
بزمى كه با سپهر ز رفعت مقابل است ----- بزمى كه بابهشت به خوبى برابر است
بزمى كه فيض سرمد در آن فراهم است ----- بزمى كه عمر جاويد آن جا ميسر است
خدام آستان رضا انجمن در آن ----- مانند رشته اى كه در آن رشته گوهر است
غدير در قرآن:
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.
سورهی مائده، آيهی 3
امروز (روز غدير خم) دين شما را به حد كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين براى شما پسنديدم.
غدير از نگاه معصومين(ع):
1- عيد خلافت و ولايت
زياد بن محمد گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آيا مسلمانان عيدى غير از عيد قربان و عيد فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود: آرى، روزى كه رسول خدا(ص) اميرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولايت) منصوب كرد.
2- برترين عيد امت
رسول خدا(ص) فرمود: روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند بزرگ دستور داد برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب كنم، تا بعد از من مردم توسط او هدايت شوند، و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را تكميل و نعمت را بر امت من تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براى آنان پسنديد.
3- عيد بزرگ خدا
امام صادق(ع) فرمود: روز غدير خم عيد بزرگ خداست، خدا پيامبرى مبعوث نكرده، مگر اينكه اين روز را عيد گرفته و عظمت آن را شناخته و نام اين روز در آسمان، روز عهد و پيمان و در زمين، روز پيمان محكم و حضور همگانى است.
4- عيد آسمانى
امام رضا(ع) فرمود: پدرم به نقل از پدرش، امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمود: روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است.
5- عيد بىنظير
على(ع) فرمود: امروز (عيد غدير) روز بس بزرگى است. در اين روز گشايش رسيده و منزلت (كسانى كه شايسته آن بودند) بلندى گرفت و برهانهاى خدا روشن شد و از مقام پاك با صراحت سخن گفته شد و امروز روز كامل شدن دين و روز عهد و پيمان است.
6- عيد پربركت
امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم اگر مردم فضيلت واقعى «روز غدير» را مىشناختند، فرشتگان روزى ده بار با آنان مصافحه مىكردند و بخششهاى خدابهكسىكهآن روز را شناخته، قابلشمارش نيست.
7- عيد فروزان
امام صادق(ع) فرمود: ... روز غدير خم در ميان روزهاى عيد فطر و قربان و جمعه همانند ماه در ميان ستارگان است.
8- روز پيام و ولايت
رسول خدا(ص) (در روز غدير) فرمود: اى مسلمانان! حاضران به غايبان برسانند: كسى را كه به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده است، به ولايت على سفارش مىكنم، آگاه باشيد ولايت على، ولايت من است و ولايت من، ولايتخداى من است. اين عهد و پيمانى بود از طرف پروردگارم كه فرمانم داد تا به شما برسانم.
9- روز اطعام
امام صادق(ع) فرمود: عيد غدير، روزى است كه رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضيلت او را در اين روز آشكار كرد و جانشين خود را معرفى كرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزهدارى و عبادت و طعام دادن و به ديدار برادران دينى رفتن است. آنروز روز كسب خشنودى خداى مهربان و به خاك ماليدن بينى شيطان است.
10- روز هديه
امير المؤمنين(ع) (در خطبه روز عيد غدير) فرمود: وقتى كه به همديگر رسيديد همراه سلام، مصافحه كنيد، و در اين روز به يكديگر هديه بدهيد، اين سخنان را هر كه بود و شنيد، به آن كه نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به يارى ضعيف، پيامبر مرا به اين چيزها امر كرده است.
11- روز كفالت
امير مؤمنان(ع) فرمود: ... چگونه خواهد بود حال كسى كه عهدهدار هزينه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدير) باشد، در صورتى كه من پيش خدا ضامنم كه از كفر و تنگدستى در امان باشد.
12- روز سپاس و شادى
امام صادق(ع) فرمود: عيد غدير، روز عبادت و نماز و سپاس و ستايش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولايت ما خاندان كه خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم كه شما آن روز را روزه بگيريد.
13- روز تبريك و تهنيت
على(ع) فرمود: بعد از پايان گردهم آيى خود (در روز غدير) به خانه برگرديد، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشايش و توسعه دهيد، به برادران خود نيكى كنيد، خداوند را بر اين نعمت كه شما را بخشيده است، سپاس گزاريد، متحد شويد تا خدا به شما وحدت بخشد، نيكويى كنيد تا خدا دوستيتان را پايدار كند، به همديگر نعمتخدا را تبريك بگوئيد، همانطور كه خداوند در اين روز با چندين برابر عيدهاى ديگر پاداش دادن به شما تبريك گفته، اين گونه پاداشها جز در روز عيد غدير نخواهد بود.
14- روز تكبير
امام رضا(ع) فرمود: كسى كه در روز (غدير) مؤمنى را ديدار كند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى كند و قبرش را توسعه مىدهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زيارت مىكنند و او را به بهشت بشارت مىدهند.
15- روز ديدار و نيكى
امام صادق(ع) فرمود: شايسته است با نيكى كردن به ديگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و ديدار برادران ايمانى به خدا نزديك شويد، زيرا پيامبران زمانى كه جانشينان خود را نصب مىكردند، چنين مىكردند و به آن توصيه مىفرمودند.
16- نماز روز غدير
امام صادق(ع) فرمود: كسى كه در روز عيد غدير هر ساعتى كه خواست، دو ركعت نماز بخواند و بهتر اينست كه نزديك ظهر باشد كه آن ساعتى است كه اميرالمؤمنين(ع) در آن ساعت در غدير خم به امامت منصوب شد، (هر كه چنين كند) همانند كسى است كه در آن روز حضور پيدا كرده است.
17- روزه غدير
امام صادق(ع) فرمود: روزه روز غدير خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. يعنى اگر انسانى هميشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگيرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عيد غدير است
18- روز تبريك و تبسم
امام رضا(ع) فرمود: عيد غدير روز تبريك و تهنيت است. هر يك به ديگرى تبريك بگويد، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات كرد، چنين بگويد: «حمد و ستايش خدايى را كه به ما توفيق چنگ زدن به ولايت اميرمؤمنان و پيشوايان عطا كرد» آرى عيد غدير روز لبخند زدن به چهره مردم با ايمان است.
19 - پيامبر و ولايت على(ع)
ابو سعيد گويد: در روز غدير خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد كه: براى نماز جمع شويد. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند كرد و فرمود: خدايا كسى كه من مولاى اويم پس على هم مولاى اوست، خدايا دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه با على دشمنى كند.
20- زندگى پيامبرگونه
رسول خدا(ص) فرمود: كسى كه مىخواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانهاى كه پروردگارم به من وعده كرده، ساكن شود، ولايت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب كند، زيرا او هرگز شما را از راه هدايت بيرون نبرده، به گمراهى نمىكشاند.
21- پيامبر و امامت على(ع)
جابربن عبد الله انصارى مىگويد: از رسول خدا(ص) شنيدم كه به على بن ابىطالب(ع) فرمود: اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشين من در ميان امت من در زمان حيات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و كينهتوز تو دشمن من است.
22- پايههاى اسلام
امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت و به هيچ چيز به اندازه آنچه در روز غدير به ولايت تاكيد شده، ندا نشده است.
23- ولايت جاودانه
امام كاظم(ع) فرمود: ولايت على(ع) در كتابهاى همه پيامبران ثبتشده است و هيچ پيامبرى مبعوث نشد، مگر با ميثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع)
24- ولايت و توحيد
رسول خدا(ص) فرمود: ولايت على بن ابيطالب(ع) ولايتخداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروى كردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.
25- روز ناله نوميدى شيطان
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل كرد كه فرمود: شيطان دشمن خدا چهار بار ناله كرد: روزى كه مورد لعن خدا واقع شد و روزى كه به زمين هبوط كرد و روزى كه پيامبر اكرم(ص) مبعوث شد و روز عيد غدير.
26- ولايت علوى دژ توحيد
پيامبر اكرم(ص) فرمود: خداوند مىفرمايد: ولايت على بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
27- جانشين پيامبر
رسول خدا(ص) فرمود: اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. تو پيشواى امت من و جانشين من در اين شهرى، كسى كه اطاعت تو كند سعادتمند است، و كسى كه تو را نافرمانى كند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زيان كرده است.
28- ده هزار شاهد
امام صادق(ع) فرمود: اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدير) نتوانستحق خود را بگيرد، در حالى كه شخص با دو شاهد حق خود را مىگيرد.
29- على(ع)، مفسر قرآن
پيامبر اكرم (ص) روز عيد غدير فرمود: على(ع) تفسير كتاب خدا، و دعوت كننده به سوى خداست، آگاه باشيد كه حلال و حرام بيش از آنست كه من معرفى و به آنها امر و نهى كنم و بشمارم. پس دستور داشتم كه از شما عهد و پيمان بگيرم كه آنچه را در مورد على اميرمؤمنان، و پيشوايان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذيريد.
اى مردم! انديشه كنيد و آيات الهى را بفهميد، در محكمات آن دقت كنيد و متشابهات آن را دنبال نكنيد. به خدا قسم هرگز كسى نداهاى قرآن را نمىتواند بيان كند و تفسير آن را روشن كند، جز آن كسى كه من دست او را گرفتهام (و او را معرفى كردم).
منابع:
1- قرآن كريم.
2- امالى شيخ صدوق، كتابخانه اسلاميه.
3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحميرى، آل البيت.
4- مصباح المتهجد، شيخ طوسى، مؤسسة فقه الشيعه.
5- وسايل الشيعه، شيخ حر عاملى، مكتبة الاسلامية.
6- سفينة البحار، شيخ عباس قمى، اسوه.
7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البيت.
8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الكتب الاسلاميه.
9- حماسه غدير، محمدرضاحكيمى، مؤلف.
10- اقبال الاعمال، سيد بن طاووس مؤسسة الاعلمى.
11- اصول كافى، كلينى، دار الكتب الاسلاميه.
12- الغدير، علامه امينى دار الكتب الاسلامية.
اشعارعیدغدیرخم
نیت کرده و کلیک کنید
ادعیه و اعمال ماه ذی الحجه
اعمال ماه ذی الحجه |
|||||
ردیف |
توضیحات |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | اعمال ماه ذی الحجه | 6,050 | 0:14:23 |
دعای روز مباهله |
|||||
ردیف |
توضیحات |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
10 | فرهمند آزاد | 4,479 | 0:19:06 |
دعای وارده در روز عید غدیر |
|||||
ردیف |
توضیحات |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | محسن حسن زاده | 2,534 | 0:10:48 |
دعاهای شب و روز عید غدیر |
|||||
ردیف |
توضیحات |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | محسن فرهمند آزاد | 5,216 | 0:22:15 |
برای دانلود کردن ادعیه های فوق، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
فیلم سینمایی دیده بان
فیلم دیده بان به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا اولین فیلم بلند داستانی او در حوزه دفاع مقدس است ...
|
سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب
اوصاف پاكتان چقدر بی نهایت است! یك خط ز مدحتان شده موضوع صد كتاب
شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب
امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب
ما را دعا كنید همین لحظه از بهشت آقا دعایتان همه دم هست مستجاب
این چهره ی سیاه مرا هم نگاه كن شاید به یاد آوریم در صف حساب
من از پل صراط جزا با نگاهتان مانند باد می گذرم تند و پر شتاب
ساعی ترین مدرس آداب زندگی
شیوا سخن، مفسر آیات بندگی
قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار كاوشگر رموز سماوات كردگار
تیغ كلام نغز شما در مناظره پی كرده است مركب دجال روزگار
هر كس كه خواست پیش شما قد علم كند گشته میان معركه ی بحث تارومار
كوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی انگشت بر دهان شده این چرخ كجمدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها! داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما كه واسطه ی فیض عالمید حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای كاش سمت كشور ما هم می آمدی پس لااقل به خانه ی قلبم قدم گذار
ای خضر مست میكده ی چشمه ی حیات
من تشنه ام ـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات
آموزگار مبحث جغرافیای دین استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
از ابتدای كودكی ات خونجگر شدی زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین
با خشت خشت اشك نماز شب شما مستحكم است تا به ابد پایه های دین
ای یادگاركرببلا، زیر كعب نی سهمی عظیم داشته ای در بقای دین
دیدی سر بریده ی عباس را به نی بر شانه ی كبود نهادی لوای دین
از نای زخم خورده تان می رسد به گوش در مجلس یزید، صدای رسای دین
با اشك و آه، شعله به آیینه می زدی
عمری به یاد كرببلا سینه می زدی
اى كه احمد مبتلاى روى توست
خرّمىِ باغ زهرا بوى توست
اى تمام اهل عالم سائلت
لعن و نفرینِ خدا بر قاتلت
اى كه علم از تو دو عالم یافتند
از چه رو قلب تو را بشكافتند
دور از رسم مودّت مانده اند
مردم جاهل یهودت خوانده اند
اشك صادق در غمت جارى شده
گوییا زهر عدو كارى شده
استخوان هاى تو را فرسوده اند
از چه پاهایت ورم بنموده اند
اى شده رخسار پُر نور تو زرد
كى توان درك غریبى تو كرد
باز برخیز اى عزیز مصطفى!
گو تو یا زهرا به امید شفا
آبروى هر دو عالم اسم توست
رخت احرامت كفن بر جسم توست
اى كه امرت بر عزا بنموده اى
از مدینه تا مدینه بوده اى
خون رگ هاى بریده دیده اى
در كنار عمه ات رنجیده اى
آشنا هستى تو با سوز عطش
تشنه بودى خود در آن روز عطش
كام خشك شیر خواره دیده اى
حنجرى را پاره پاره دیده اى
ناظر آن دست هاى بسته اى
شاهد آن كودكان خسته اى